هیچ وقت خدا از این جماعت «انگیزشی» خوشم نیامد. هیچ وقت نتوانستم به حرفهای پرشکوه و حماسی این بزرگان گوش کنم و حتا کمی باورشان کنم. تنها کتابی هم که در این مورد خواندم کتاب معروف«راز» بود. فکر کنم هر کتابی از این دست بخوانید کم و بیش همان «راز» باشد با اسم و نویسنده ایی دیگر. گاهی می شود: قورباغه را قورت بده! گاهی یک چیز دیگر . عکس و سرنوشت و کار و کردار همه ی این الگوها هم تقریبا مشابه است: عده ایی مجسمه ی  سرخوش و دائم الخنده، با دندانهای مرتب و سفید از شستن های مداوم مسواک و خمیر دندان مرغوب، کت و شلوار های اتوشده و هزار ظاهر سازی دیگر. نه اینکه من دشمن تمیزی و نظم و خنده باشم. بحث چیز دیگری است. صحبت سر قالبی کردن آدم ها و صدور فرمول برای آنهاست.

 

کتابهاشان پر از جملاتی است که گفتنشان تقریبا زحمت ذهنی و جسمی ندارد و به قولی واضح و مبرهن هستند: قوی باش! به اهدافتان فکر کنید! موفقیت در انتظار شماست! به هیچ چیز دیگری فکر نکنید! گذشته را فراموش کنید! خب که چه؟ آدم وقتی اینها را میخواند فکر میکند خب از غیب چیزی نرسید. اینها را که همه میدانیم. پس حرف سر چیست؟ انسان این وسط کجاست؟ چه چیز این مجسمه های سنگی شبیه آدم است؟ هیچ آدم تلاش گری منکر هیچ کدام از توصیه های گفته شده نیست .اما نکته شاید در همین است: کار ،کار، کارهر کاری که هر کس میداند به دردش میخورد و او را تبدیل به یک شخص میکند: شخصی خاص و منحصر به فرد که مقدار کارش به او تشخص میدهد . حالا چرا اینقدر باید لقمه را دور سر پیچاند و بعد خورد؟


نمیدانم چرا، ولی حس میکنم حرفهای اینچنین ،بیشتر مخدّری هستند برای ذهن های میانبرزن! اذهانی که کلا تنبل بار آمده اند. این یک جوالدوز بزرگ است که به خودم میزنم نه سوزنی به بقیه! ذهنی که به جای جست و جو و پدر درآمدن برای فهم و درک، دنبال خوراک آماده ی فکری است که معلوم نیست با چه مواد خامی درست میشود: مثل خیلی از «فست فود» هایی که هزار چیز دارد و فقط همان سس ها و ادویه هاست که قابل خوردنشان میکند. اصلا بگذارید اسمشان را بگذارم «تفکرات فست فودی» . بدبختی این است که منحصر به حرفهای انگیزشی نیستند؛ در ادبیات، فلسفه، روانشناسی، علوم تجربی هم هستند. علم ت که تقریبا به طور کل  همین خوراندن آشغالهای مضر با ادویه جات معطر است تا بو و مزه ی  گندش را بگیرد!

 

یک روز « دیل کارنگی» مد میشود، یک روز شبه متفکری مثل «شریعتی» ، یک روز «دکتر سروش»، یک روز « جلال آل احمد» یک روز «اشو» ،یک روز « آزمندیان» یک روز «سادات اعلایی» یا دکتر معظمی  که مثل سیرک سرگردان دور شهرها میگردند و انگیزه و  موفقیت میفروشند به مردم همیشه در فشار و تشنه و ورشکسته، یک روز« رحیم پور» ، یک روز دلقکی به نام «دکتر انوشه» که فکر کنم حرفهایش به جای محکم کردن، هر چه پایه ی خانواده است را شل و خراب کرده.در قوانین وبلاگ بیان آمده نباید از اشخاص حقوقی و حقیقی که کار و فعالیت میکنند اسم ببرم و توهین کنم. اما اگر قرار است این وبلاگ بسته شود دوست دارم قبلش حرفم را بزنم. ذهنهای مردم  به طور طبیعی تحت فشار هست برای فکر نکردن، حالا بدترش خوراندن این خوراکی های فکری فست فودی به آنهاست. 


همان جریانی که دوست دارد مردم به اینها سرگرم باشد، همان است که ادبیات را تفنن میداند. همان که تاریخ را چهار پنج مجسمه ی دست و پا شکسته ی انبار موزه ها و برای فروش، جامعه شناسی واقعی را رشته ایی بی مصرف ، علوم اجتماعی را انحرافی و فلسفه را علم دیوانه ها و موسیقی را طرب میشناساند. همان که سالهاست از صادق هدایت همان تصویر را میسازد  که خودش را کشت، نه کسی که تا زنده بود کار کرد و بسیار زحمت کشید ، زندگی را دوست میداشت، خنده را دوست میداشت، زشتی را زشت میدید. همان جریان سیال در زمین و زمان که دشمن زندگی و فهم و شک و سوال کردن است.همان که با پیشرفت واقعی و کار خلاقانه مخالف است. همان که آدمها را لشکر یک شکل سودازده و ماتم زده و عضو حزب باد می خواهد.


کاش به جای کمپین فلان و بهمان، کمپین نه به شبه فکر های فست فودی و ویرانگر تشکیل میشد. کاش بفهمیم فهم و درک،  قرص تقویتی نیست و پیدا کردنش سوال پرسیدن، زحمت، خواندن، دیدن ، شنیدن و تجزیه و تحلیل می خواهد. با این میانبر هایی از قبیل: سخنان انگیزشی، فلسفه به زبان ساده، تکنولوژی فکر ، ان ال پی ، هیپنوتیزم ، موفقیت در فلان تعداد پله، تغییر روش، پاک کردن گذشته و هزار عنوان و غذای اینچنین فقط راهمان به ترکستان هموارتر میشود.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هیات جودو ، جوجیستو و کوراش شهرستان بروجرد دانلود بازي arghavan77 فانوس خیال Beth فرهنگستان جهان گستر جلوه ی مهتاب چگونه جواب آزمايش ها را بخوانيم دانلود آهنگ های حدید