کتاب «حرفه: داستان نویس» یکی از کتابهای خوب درباره ی نوشتن داستان و داستان نویس شدن و بودن است. این کتاب ترجمه ایست از کتابی انگلیسی زبان که مجموعه ایی از مقالات داستان نویسان ویراستاران و منتقدان داستان است، به جنبه های مختلف داستان از ب بسم الله تا اتمام آن می پردازد. از شروع و انگیزه ی این کار  یا چرای نوشتن داستان  تا بحث های تکنیکی و چگونگی نوشتن داستان. نمی خواهم بیشتر از این به کتاب بپردازم و از آن بگویم ، می خواهم درباره تاثیر خواندن قسمت های اول آن درباره ی چرایی نوشتن داستان بگویم .
راستش اینقدر نکته های جالب و خوب در مقالات این قسمت بود که خواندن آنها بسیار کیف داد و هم مرا یا شاید خیلی ها را مصمم یا مشکوک کرد. «نوشتن» می تواند یک آغاز باشد و یک امر عمومی و جذّاب باشد.  اما داستان نوشتن در گونه ی خلق ادبی قرار می گیرد و «ادبیات» مثل هر زمینه دیگری نیاز به برنامه ریزی ، تصمیم و پشتکار ،شاید سخت تر از هر چیز با «تنهایی» گره خورده. منظور از تنهایی در اینجا صرفا تنهایی فیزیکی و نشستن در یک اتاق بی همصحبت نیست؛ نبودن آدم هایی که در جهت فکری داستان نویس هستند و اینکه داستان نویس در عین اینکه دنیایش را یا بخشی از دنیایش را از از این اطرافیان می گیرد ولی همزمان از آنها دور است .مسیری که باید یک نفره طی و باز شود و تحمل آن شاید برای هر کسی آسان نیست. 
بهتر است این صحبت را به این طرف ببرم که از چه چیزهای داستان نویسی باید ترسید. روی «داستان نوشتن» باز و باز تاکید می کنم تا آن را از گونه های دیگر نوشتن جدا کنم:
گونه هایی از نوشتن هستند که به شدّت اجتماعی و شرکتی هستند. همانها که فرد وقت نوشتن حرف بقیه را می زند، برداشت بقیه را می نویسد یا بهتر بگویم با جماعت همراه و از این اجتماعی بودن خرسند است. نمی شود برای این طور نوشتنی حتا سبک و سیاق هم تعریف کرد: یک بظاهر ادیب می تواند در نوشته های ادبی اش اینگونه باشد، در حالی که یک اقتصاداقتصاددان می تواند در نوشته های خودش به شدت پیشرو و خلاق و ساختارشکن گردد و از این همراهی فاصله بگیرد. صحبت سر انتخاب است: انتخاب بین دیدن درست و صادقانه ذهن یا فراموشی آن و دل سپردن به صداهای پیرامون.
داستان نوشتن ترس های زیادی را همراه خودش دارد، چون حقیقت های زیادی را همراه این کار به آدمی که این مسئولیت را قبول کرده نشان می دهد، نشان می دهد تا او قبول کند. همان ضرب المثل : آش کشک خاله بخوری پاته نخوری پاته. داستان نویس چه بخواهد و چه نخواهد به این حقایق گرفتار و مبتلاست. اولین اش شاید همین «تنهایی» در جمع باشد. داستان نویس قرار نیست یک آدم مهجور و کاملا پرت از جامعه باشد، اما از نظر کار ذهنی از اطرافش حتما حتما بسیار دور است. چون کسی در جامعه  «تخییل » را به رسمیّت نمی شناسد. چه برسد که آنرا شغل هم بداند! البته این تناقض جامعه ی ایست که در بطن خودش به شدت خیالباف است اما کسی که کارش رسما این. باشد را نمی تواند بپذیرد.پس داستان نویس تنهاست و تحمل طولانی مدت این تنهایی فکری یکی از کارهای اوست .
از تنهایی که رد شویم، به درآمد تقریبا هیچ، شناخت دیروقت و کم بازده از کار نویسنده ومی رسیم. نمی خواهم در این یادداشت به همه ی اینها بپردازم اما فقط گفتن گوشه ایی از این حقایق و ترس یا شجاعتی که به آدم می دهند را باید فهمید. نوشتم ترس برای کسانی که شیفته و واله ی این دنیا نیستند. بی داستان و بی نوشتن هم زندگی شان می گذرد. اما آنها که بی نوشتن و پرداختن به داستان و بی «خیال» زندگی شان نمی گذرد و هر روز برایشان صد سال است، شاید هر چه که هست را به جان می خرند.
به قولی که چند روز پیش خواندم می رسم: اگر چرایی یک کار برای کسی حل شود و شک تبدیل به یقین بشود، چگونگی اش را با هر شرایطی می پذیرد. داستان نویس هم از چرایی کارش مطمئن است و همه ی چگونگی های دشوار آنرا هم می پذیرد. پیمانه ات که از شک خالی و از یقین پر شد، مستی سراغت خواهد آمد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طب سنتي حکيم نيشابوري Valerie اَمّا رامیـــن ناصـــری درمان تشنج mohandestamam Brianna ثبت برند چرا باران نميبارد سه دهم